ღღღ جاده عشق ღღღ
دیشب با خدا دعوایم شد ...... با هم قهر کردیم .....
فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد ......رفتم گوشه ای نشستم .... چند قطره اشک ریختم..... و خوابم برد .....
صبح که بیدار شدم .... مادرم گفت ... نمیدانی از دیشب تا صبح چه " بارانی " می آمد ....
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:, ساعت
10:52 توسط عرفان رحيم زاده| نظر بدهيد |
Power By:
LoxBlog.Com |